عالم ریاضیات-نگاهی ارسطویی به فلسفه ریاضی
چهارشنبه, ۴ فروردين ۱۳۹۵، ۰۸:۳۷ ب.ظ
این مقاله از جیمز فرانکلین ، یکی از مدافعان دیدگاه ارسطویی به ریاضیات هست. که چند وقت پیش خوندم و ترجمه کردم، البته ترجمه کم و کاستی زیادی داره و خوانندگان ببخشند.
لینک اصلی مقاله :
https://aeon.co/essays/aristotle-was-right-about-mathematics-after-all
ریاضیات در مورد چه چیزی حرف میزند؟ ما میدانیم که زیست شناسی در مورد موجودات زنده، یا دقیقتر بگوییم، بخشهای زندهی موجودات زنده بحث میکند، حرکت گربهای که از پنجره میپرد موضوع علم فیزیک است، اما فیزیولوژی گربه مربوط به زیست شناسی است. اقیانوس شناسی در مورد اقیانوسها بحث میکند و جامعه شناسی در مورد رفتار انسانها به صورت جمعی و از این گونه موارد. وقتی تمام علوم و موضوعاتشان را مشخص کردیم، آیا جنبهای از واقعیت برای قرار گرفتن موضوع ریاضیات باقی میماند؟ این یک سوال اساسی در فلسفه ریاضی است.
اغلب مردم توجهی به فلسفه ریاضیات ندارند، شاید بخاطر عینیت و یقینیست که در ریاضیات موجود است. این که ریاضیات یک بار و برای همیشه بر بنیادی از حقایقی محکم و یقینی بنا شده، به عنوان یک چالش برای بسیاری از مواضع فلسفی محسوب میشده است؛ نه تنها برای نگرشهای شکاکانه و افراطی پست مدرنیسم که با این موضوع مشکل دارند، بلکه برای تمام نگرشهای ناتورالیستی و تجربه گرایانه، که خواهان یک تبیین "علمی" از واقعیت و آگاهی ما نسبت به آن هستند. مسئله این نیست که چقدر از ریاضیات واقعیت دارد، مهمتر این است که چرا حقایق ریاضی به طور مطلق "ضروری" هستند، چگونه ذهن ما آنها را میفهمد و چرا باید اینگونه باشد؟ تببین این امر که چطور مغز فیزیکی ما اینها را میفهمد کاری بسیار دشوار است.
یکی از فیلسوفانی که ضرورت ریاضی را به نوعی ناسازگار می داند، آقای پیتر سینگر(Peter Singer) است. او در یکی از کتابهای پر فروش خود در مورد اخلاق می گوید که ما نمیتوانیم به شهودهای اخلاقیمان اعتماد کنیم. چون که بسیاری از موارد شهود، در ریاضیات درست نیستند. او میگوید: «بداهت حقایق اساسی در ریاضیات... را میتوان به وسیله تلقی کردن ریاضیات به عنوان یک سیستم تاتولوژیک توضیح داد... و اینها تنها بخاطر معانی از پیشفرض شده نمادها صحیح هستند» اشتباه سینگر اینجاست که میگوید فلسفه ریاضی لاجیکیسم « توسط عده کثیری پذیرفته شده است»، زیرا که این دیدگاه توسط فلاسفه بسیار مهمی در صد سال اخیر پذیرفته نشده است. [logicism: دیدگاهی که توسط راسل و وایتهد مطرح شد، که تمام ریاضیات قابل تقلیل به منطق است] اما واضح است که افرادی مانند سینگر میخواهند بگویند که برای تببین قوه عجیب و غریب شهود [شهود اخلاقی] نیاز به صحت و سقم شهود در سیستم ریاضیات است.
آیا ریاضیات در مورد چیزی صحبت میکند؟ دو پاسخ وجود دارد: "بله" و "خیر"، که هیچکدام به طور عمیق خرسند کننده نیستند. در جواب "خیر"، که بیشتر مدافعان آنها نومینالیستها[Nominalism] هستند، میگویند که ریاضیات فقط یک زبان است. در این دیدگاه ریاضیات فقط ابزاری است برای حرف زدن در مورد دیگر اشیاء، یا سیستمی از مجموع حقایق پیش پا افتاده و همانگوی منطقی (همان طور که سینگر ادعا می کند)، یا به عبارتی دستکاری کردن نمادها و نشانهها بر اساس یک سری قوانین. اینها واقعا در مورد چیزی نیستند و حقایقی پشت آنها وجود ندارند. کسانی که با مثالهای ریاضی چون "حاصل ضرب منفی در منفی می دهد مثبت" در مدرسه برخورد کردهاند، ممکن است با تصویر نومینالیستی بیشتر همدل باشند، همچنین مهندسان و فیزیکدانها هم تقریبا چنین دیدگاهی دارند، آنها حقایقی را در مورد جهان واقعی، تا آنجا که مربوط به کارشان میشود از این روابط استخراج میکنند. آنها به جدول تبدیلات لاپلاس، یا هر ابزار اینچنینی برای راه انداختن کارهایشان رجوع میکنند، همانطور که فیلسوف آلمانی "کارل همپل" میگوید، ریاضیات را به عنوان "آبمیوهگیر تئوریکال" تلقی میکنند: ابزاری برای استخراج حقایق اساسی در مورد جهان واقعی [فیزیکی]، اما به خودی خود تهی از محتوای واقعی و تجربی [خودشان فی نفسه حقیقتی در مورد چیز های موجود در بر ندارند].
نومینالیسم یک دید زمینی و این-جهانی به قضیه دارد، ولی با تامل بیشتر میتوان دریافت که این دیدگاه نمیتواند درست باشد. هر چند دستکاری و بازی با نمادها به عنوان یک تکنیک کارایی دارد و مناسب است، اما از طرفی میبینیم که کشفیاتی در ریاضیات رخ میدهد که به یک معنا مربوط به عالمی خارجی است. برای مثال، ظرافتی که در توزیع اعداد اول میبینیم اینگونه هستند، بعضی از اعداد اول هستند و برخی نیستند. یک بسته دوازده تایی تخم مرغ میتواند در جعبهای به ابعاد 3×4 یا 2×6 جای گیرد، اما تخم مرغهای 11 یا 13 تایی فروخته نمیشود، چون نمی توان آنها را به صورت مرتب در یک جعبه تخم مرغ قرار داد، چون 11 و 13 برخلاف 12 یک عدد اول است اعداد اول نمیتواند به فرم حاصلضرب دو عدد کوچکتر در بیایند. فهم این ایده بسیار ساده است، اما این بدان معنی نیست که چیزی در مورد آن برای کشف وجود ندارد.
توزیع اعداد اول، دارای الگوهای پیچیده و بینظمی های خاصی است. در مقیاس کوچیکتر، دومی [بی نظمی] ملموس تر است: فواصل طولانی بدون هیچ عدد اولی وجود دارند، در فاصله های بسیار بزرگ. در همین زمان اکثرا بر این باور بودند که بینهایت اعداد اول دوقلو وجود دارند، اعداد اول دوقلو که کنار هم میآیند، مثل 43 و 41.
وقتی به مقیاس بزرگتر برمیگردیم، بی نظمیهایی که در توزیع دیده میشد، محو میشوند و یک الگوی مرتب نمایان میشود. تراکم این اعداد وقتی که به جلو پیش میرویم به صورت تدریجی کم میشود. تراکم اعداد اول در یک تریلیون (1012) تقریبا نصف توان آن است، یعنی حدود یک میلیون (106). اطلاعات دقیقتر در مورد اعداد اول را میتوان در فرضیه ریمان [Hypothesis Riemann] جستجو کرد، که اکنون یکی از مشهورترین حدسهای اثبات نشده در ریاضیات محسوب میشود.
اینها همه حاصل کاوش در ریاضیات محض است. از حقایق سادهای که در مدرسه میخواندیم (برای مثال: یک عدد وقتی به 9 تقسیم پذیر است، جمع رقمهای آن هم بر 9 تقسیمپذیر است) گرفته تا مسائل پیچیده تر مربوط به جبر مجرد [Abstract Algebra].
نتایج غیر قابل اجتنابی که ریاضیات محض آن را به ما نشان میدهد، گویای عالمی دیگریست که انگار در آن حقایقی وجود دارند که پیش از تحقیقات انسانی و حتی زبان انسانی نیز موجود بودهاند.با الهام از نتیجهی بالا، دیدگاه پلاتونیسم [Platonism] یا افلاطون گرایی وجود دارد که در مقابل نومیالیسم قرار میگیرد. این دیدگاه میگوید که حقایق ریاضی مربوط به یک عالم غیر فیزیکی میباشد، مانند مجموعهها، اعداد و انواع دادههای انتزاعی ریاضی. اینها همه در یک عالم عجیب و فراتر از زمان و مکان موجودند. اگر فکر میکنید این دیدگاه متقاعد کننده بنظر نمیرسد، توجه کنید که دقیقا همین اشیاء خاص هستند که موضوعات علم ریاضیات محض قرار میگیرند. پلاتونیسم، همچنین با پیشرفتهای آشکار و بزرگ در اثباتهای ریاضی نیز سازگار است، که به گونهای به ما نشان میدهند که اشیاء در جهانهای ممکن، صرفنظر از قوانین طبیعت مربوط به یک جهان ممکن خاص، چطور خواهند بود.
اثبات اینکه جذر عدد 2 یک عدد اعشاری است، وابسته به مشاهدات تجربی قوانین طبیعت نیست، و همین گویای این امر است که جذر عدد 2، دارای یک موجودیت است که ورای جهان ناپایدار، مکانمند، و زمانمند ما قرار دارد.
اما با وجود تبیین روشن و همچنین تاریخچه دور و دراز، این دیدگاه نمیتواند کاملا درست باشد. از همان زمان افلاطون تا کنون نومینالیستها اعتراضهای شدیدی علیه این نظریه داشتهاند. یکی از آنها این است: اگر این موجودات انتزاعی در یک جهان خارج از جهان ما و مکان و زمان قرار دارند، چطور ما بدون هیچگونه تماس حسی و ادراکی، آنها را میفهمیم، و با آن جهان ارتباط برقرار میکنیم؟ یا اصلا چطور میفهمیم که وجود دارند؟ برخی از پلاتونیستهای معاصر پاسخ دادهاند که ما آنها را استنباط میکنیم. همانطور که وجود اتمها را برای تببین آزمایشهای شیمیایی استنباط میکنیم. اما این ادعا به نظر نمیرسد که برای اعداد هم صادق باشد. یک بچهی پنج ساله میتواند به راحتی و بدون هیچگونه استدلال و استنباطهای پیچیده در مورد اشیاء انتزاعی، شروع به شمردن کند. در واقع آنها با جنبهی عددی واقعیت تماس برقرار میکنند، تماسی که بیشتر ادراکی و مستقیم است. حتی برخی از حیوانات این توانایی را دارند و میتوانند بشمارند.
اما در هر حال، مشکل اصلی که متوجه پلاتونیسم است، این نیست که معرفت ما به موجودیتهای ریاضی چطور شکل میگیرد. مطمئنا وقتی ما کار محاسبه و اندازهگیری و یا دست به مدل سازی شرایط آب و هوایی میزنیم، در واقع ما با مشخصههای واقعی جهان سروکار داریم. این مشخصهها، ابژههای انتزاعی نیستند، مانند رنگها که دارای قدرت علّی هستند که در دید ما اثر میگذارند و ما آن را میبینیم. یک سیستم بصری به سادگی میتواند این مشخصهها (مثلا نسبت قد من به قد شما، اگر پشت سر هم بایستیم) را تشخیص دهد، در اینجا هیچ نوع موجود انزاعی وجود ندارد، حتی اگر هم وجود داشته باشد در این مورد جایی ندارد.
نومنیالیستها و پلاتونیستها از قدیمالایام تا کنون با هم در جنگ بودهاند و هر کدام نقدهای کشندهای را علیه طرف مقابل ارائه دادهاند که درواقع هیچکدام نتواستند خود را پیروز قصه اعلام کنند.
زمین را تصور کنید، قبل از این که انسانی برای فکر کردن به ریاضیات و نوشتن فرمولها و روابط آن وجود داشته باشد. آن موقع دایناسورهای کوچک و بزرگ، درخت ها، آتشفشان و رودهای جاری وجود داشتهاند. آیا این مشخصههای طبیعی که به صورت ریاضی بیان میکنیم، آن زمان هم موجود بودهاند؟ یا به عبارتی دیگر، در بین مشخصههای اشیاء واقعی موجود آن موقع (نه در دنیای انتزاعی)، آیا مشخصه هایی هم وجود داشتهاند که به عبارتی ریاضی گونه باشند؟
پاسخ "بله" است، مشخصههای زیاد اینچنینی وجود داشتهاند. برای مثال، یکی از این ویژگیها، تقارن [Symmetry] است، مانند خیلی از حیوانات، دایناسورها هم دارای شکلی متقارن بودهاند، درختها و آتش فشانها شکلی دایره وار و تقریبا متقارن داشته اند. وقتی از بالا به آن نگاه میکنیم، انگار که روی یک محور دوران داشته است. این قضیه در مورد تخم مرغ هم صادق است. اما تقارن چه دقیق و چه تقریبی، مشخصه ایست که نمیتوان آن را به طور دقیق، فیزیکی تلقی کرد. چیز های غیر فیزیکی هم میتوانند تقارن داشته باشند. برای مثال، یک استدلال میتواند متقارن باشد، اگر نصف استدلال، برعکس نصف دوم چیده شود. تقارن، بی مناقشه یک خاصیت ریاضی میباشد که مربوط به یکی از شاخههای ریاضی محض، یعنی تئوری گروهها (Group Theory) میباشد. وقتی تقارن در یک شئ فیزیکی وجود داشته باشد، به راحتی برای سیستم ادراکی ما آشکار میگردد. مثلا اگر شما یک قیافه غیرمتقارن دارید، وارد سیاست نشوید! چون در تلویزیون و رسانهها ممکن است اثر خوبی نداشته باشد! برخلاف موجودات انتزاعی افلاطون، تقارن مانند دیگر خواص ریاضی میتواند نیروی علّی و تاثیرگذاری روی طبیعت داشته باشد.
یکی دیگر از این مشخصههای ریاضی که مانند تقارن در خیلی از اشیاء فیزیکی وجود دارد، نسبت (Ratio) است. ارتفاع قد دو دایناسور، بزرگ و کوچک، دارای نسبتی مشخص است. نسبت حجم آنها متفاوت است، در واقع نسبت حجم دارای مقداری بسیار بزرگتر از نسبت ارتفاع است، و همین ویژگی است که دایناسورهای بزرگ را زمخت و وحشتناک و دایناسورهای کوچکتر را ظریفتر میسازد. یک نسبت میتواند گویای رابطه بین دو ارتفاع، دو حجم، و یا دو فاصله باشد. درواقع این یک رابطه است که اشیاء فیزیکی مختلف به طور مشترک با هم برقرار میکنند و بنابراین بیشتر یک مشخصه ریاضی محسوب میشود تا فیزیکی. اگر بخواهیم دقیقتر تعریف کنیم، نسبت، رابطه ایست که طول یک چیز را در رابطه با یک واحد اختیاری انتخاب شده نشان میدهد.
هر گونه انحراف و تمایل به سمت ریاضیات کاربردی، به نحوی برای دیدگاههای قبلی خطر محسوب میشود. البته آن دسته از فیلسوفان ریاضی که بیشتر کار روی زمینههای منطق و اعداد را ترجیح میدهند، به ندرت به این سمت تمایل پیدا میکنند. بسیاری از مشخصههای کیفی و ساختاری وجود دارند که خود فیزیکی نیستند، اما میتوان به وسیله جهان فیزیکی آنها را فهمید. برای مثال، مفاهیمی مانند جریانها، رابطههای ترتیبی، پیوستگی و گسستگی، خطی بودن، توپولوژیها و بسیاری موارد دیگر.
دیدگاه دیگری نیز در فلسفه ریاضی وجود دارد که تاکید بیشتری بر روی ارتباط مشخصههای ریاضی و جهان واقعی دارد. این دیدگاه، رئالیسم ارسطویی [Aristotelian Realism] نام دارد. ارسطو بر خلاف استادش افلاطون، معتقد بود که چنین مشخصههایی، در خود اشیاء فیزیکی موجودند، نه در جهان انتزاعی دیگر. این دیدگاه ریاضیات را به عنوان "علم کمیت" میشناسد، که تا زمان نیوتون دیدگاه غالب بود، اما بعد از آن کم کم از کانون توجه خارج شد.
چون رئالیست ارسطوئی بر قابل فهم بودن حقایق ریاضی از طریق مشخصههای فیزیکی تاکید دارد، میتواند یک توجیه سرراست برای معرفت ما به حقایق ریاضی از طریق ادراکات حسی ارائه دهد، درست همانند دیگر حقایق. برای مثال، ما میتوانیم نسبت طول اجسام را ببینیم. بچههای کوچک و همچنین حیوانات میتوانند الگوها را تشخیص دهند و تقارن را تخمین بزنند (هرچند با درجه ای از تقریب).
قوهی ذهنی ما انسانها دارای دو ویژگی عمده است که عملیات ادراک را انجام میدهد. اولی قدرت تجسم (Visualization) است، که به ما اجازه میدهد تا روابط ضروری بین حقایق ریاضی را متوجه شویم. برای مثال، این تمرین ساده ذهنی را انجام دهید: شش خط را تصور کنید که به صورت دو ردیف سه تایی قرار دارند، هر سطر دقیقا بالای دیگری. من هم دقیقا همین شش خط را میتوانم طور دیگری تجسم کنم، سه ستون که دو تایی، پس بنابراین، میتوانیم بگوییم 2×3=3×2، در اینجا اینگونه نیست که من فقط متوجه این حقیقت باشم که 2×3 برابر است با 3×2، بلکه به این امر نیز واقفم که چرا «باید» این تساوی برقرار باشد. پس توجه پلاتونیستها به چگونگی فهم ما از ضرورتهای ریاضی بجا بوده است، اما آنها متوجه این امر نمیشدند که اغلب این حقایق را میتوان در همین جهان واقعی درک کرد.
ویژگی دوم، قدرت اثبات (Proof) است. کار اثبات ریاضی، در کنار هم گذاشتن مجموعه حقایقی میباشد ک توسط قوه اول (تجسم) دریافت میکنیم (مانند همان 2×3=3×2)، تا ضرورت حقایقی که در نگاه اول قابل فهم نیستند را بر ما آشکار سازد. مانند تراکم اعداد اول در میان دیگر اعداد (که همینطور در نگاه اول مشهود نیستند، اینجا اثبات وارد میشود).
البته رئالیسم ارسطویی رابطه خوبی با ناتورالیسم (Naturalism) یا طبیعت گرایی ندارد، پروژهای که مدعی است که تمام جهان و معرفت انسانی را میتوان به وسیله فیزیک، زیستشناسی و نورونشناسی تبیین کرد. اگر مشخصههای ریاضی در همین دنیای فیزیکی فهمیده میشوند و قابل ادراک هستند، پس میتوان گفت که دیگر تببین ریاضیات چیزی بیشتر ازتببین ادراک ما از رنگها نمیباشد. از طرفی، ارسطو گراها با پلاتونیستها موافقاند که چگونگی فهم ما از ضروریات ریاضی، امری عجیب و رازآلود است. هرآنچه که ضروری است، در تمام جهانهای ممکن بدون هیچ گریزی صادق است. اما چگونه میتوانیم جهانهای ممکن را ببینیم؟ اسکولاستیکها (ارسطوئیان کاتولیک قرون وسطی)، سخت تحت تاثیر این قضیه بودند و مایل بودند که غیر مادی بودن و ابدی بودن ذهن را بر اساس همین امر نتیجه بگیرند. اگر ناتورالیستها علاقهای به قبول این امر ندارند و فکر میکنند فهم ما از ریاضیات به سادگی دیگر ادراک حسی است، یک چالش برای آن ها وجود دارد: "چیزی نگو، بلکه نشانم بده". یک سیستم هوش مصنوعی طراحی کنید تا بتواند بینشهای واقعی ریاضی را تقلید کند، اما بنظر میآید طرح امیدوار کنندهای وجود نداشته باشد. مکتبهای متداول فلسفه ریاضی از ارائه یک نظریه معتبر در این زمینه عاجز ماندهاند. در مورد این واقعیت ساده که چطور ریاضیات، حقایقی در مورد جهان را برای ما فاش میکند؛ نومینالیزم با تقلیل ریاضایت به نماد های ساده و ناچیز، و پلاتونیزم با افتراق و طلاقی که بین این دو جهان به وجود میآورد، هر دو از ارائه یک طرح کامل عاجز ماندهاند. اما رئالیسم ارسطویی یک شروع جدید است، این نظریه فلسفه ریاضی را به کاربرد ریاضیات متصل میسازد، زمینه کابردی که همیشه بستری حاصل خیز برای رشد و کشفیات ریاضی محسوب میشده است.
این نگرش دو پیام ارزشمند برای ما در بر دارد، هم در زمینه فلسفه و هم ریاضی. اول این که نه بوسیله نمادها و علائم کور شویم (به طوری که فرض کنیم هیچ چیز غیر از نمادها وجود ندارد)، و نه در جهان انتزاعی غرق و گم شویم. فقط چشمانمان را باز کنیم و با دقت به مشاهده ساختار ریاضی جهان واقعیمان بپردازیم.