زوکُــل

در جستجوی یقین

زوکُــل

در جستجوی یقین

زوکُــل
کانتور- 1845-1918
در سال 1883،  ریاضیدان برجسته آلمانی، گئورگ کانتور اولین نظریه‌ی ریاضیاتی بسیاردقیق و نظام‌مند خود را درباره بی نهایت ها ارائه داد. کاری بدیع، نبوغ آمیز و کاملا متفاوت با تمام آنچه قبل از وی صورت گرفته بود. این کار برخی نتایج شگفت انگیزی را درپی داشت. در واقع کانتور نشان داد که برخی از بی نهایت ها بزرگتر از برخی دیگرند؛ واینکه ما می توانیم ابزاری دقیق برای اندازه گیری اندازه‌­های مختلف بی نهایت طراحی کنیم، و بر روی آنها محاسباتی انجام دهیم. این دستاورد نه تنها اهانتی بود به شهود {عرفی}، بلکه خِرَدِ ریاضیِ مرسوم {آن زمان} را نیز تحقیر می کرد. من در این نوشته طرحی کلّی از جنبه‌های اصلی کارِ کانتور را ارائه خواهم داد که شامل مهم ترین دست‌آورد او؛ یعنی آنچه را که معمولا تحتِ عنوانِ "قضیه کانتور" می شناسند، خواهد بود. اما درابتدا می‌خواهم اجمالا نگاهی تاریخی داشته باشم به اینکه چرا این کار در ابتدا مورد سوءظن قرار  گرفت و چنان بت‌شکنانه بنظر می رسید. نهایتا هدف من این است تا نشان دهم این تصور درواقع اشتباه بوده است. ادعای من این خواهد بود که کارِ کانتور نه تنها اهانتی نبوده به خِرَدِ ریاضیِ مرسوم، بلکه درحقیقت خدمتی بوده برای پشتیبانی از آن.
تصور متعارف از بی‌نهایت این است که چیزیست بی‌پایان، نامحدود، غیرقابل بررسی و غیرقابل اندازه‌گیری. از زمانی که بشر قادر به فکر کردن شد، بی‌نهایت را همراه با نوعی احساس عجیبِ آمیخته با حیرانی، تردید، فریبندگی و تقدس می نگریست. از طرفی می پرسید آیا اصلا می توانیم فهمی از بی نهایت داشته باشیم: آیا بی نهایت نباید بالذاته خارج از فهمِ متناهی ما باشد؟ اما درمجموع، از سوی دیگر بی میل، یا در واقع، قادر نبود تا آن را نادیده بگیرد.
در قرن چهارم پیش از میلاد، ارسطو با ایجاد یک تمایز به این معما پاسخ داد. او معتقد بود نوعی از بی نهایت وجود دارد که واقعا نمی توان آن را درک کرد. اما نوعی دیگر نیز هست که قابل فهم وآشناست، و جنبه اساسی از واقعیت را تشکیل می دهد. او اولی را "بالفعل" و دومی را "بالقوه" می نامد. یک نامتناهی "بالفعل" آن است که در نقطه ای از زمان قرار دارد. نامتناهی "بالقوه" آن است که در طول زمان جاریست. بنابراین یک شی فیزیکیِ بی نهایت بزرگ، چنانچه وجود داشته باشد، مثالی است از بی نهایت بالفعل. حجم بی نهایتِ آن، در آن واحد وجود خواهد داشت. از طرفی، ساعتی که بی وقفه درحال تیک‌تاک است مثالی است برای بی نهایت بالقوه. این نوع بی نهایت برای همیشه ناکامل می ماند: هرچقدر که ساعت تیک تاک کرده باشد باز هم جایی برای تیک­تاکی دیگر باقی می ماند.. ارسطو فکر می‌کرد که چیزی عمیقا مساله‌ساز، اگر نگوییم ناسازگار، درباره بی نهایتِ بالفعل وجود دارد. اما فکر می‌کرد که هر فرآیند بی پایان، بی نهایت‌های بالقوه را تصدیق می کند، مانند فرآیند شمردن، یا فرآیند تقسیم کردن اشیا به اجزاء کوچک و کوچکتر، یا خودِ گذرِ زمان.
در ادامه بیشتر بخوانید...
  • جاوید جعفری

آیا آنتی رئالیسم عام امکان دارد؟

چهارشنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۷، ۰۳:۴۹ ق.ظ
در این نوشته شرحی مختصر از قرائت مایکل دامت از رئالیسم و انتی رئالیسم را ارائه خواهیم داد سپس به وجوه مشترکی که دامت برای آنتی رئالیسم در حوزه های مختلف متافیزیک می شمارد می پردازم،‌ بعد از آن استدلالی مبنی بر عدم امکان آنتی رئالیسم به طور عام با توجه به آرا ون اینوگن مطرح می کنم. در انتها طی رویکرد معرفت شناسانه کانتی مبنی بر یکتایی «طرحواره های مفهومی» به نفع رئالیسم استدلال خواهم کرد.
         مایکل دامت در ابتدای کتاب خود «اساس منطقی متافیزیک» می گوید ادعاهای متافیزیکی شباهت های ساختاری با هم دارند در حالی که تنها موضوع بحث متفاوت است و معمولا در این مورد است که آیا باید موضع رئالیستی نسبت به یک سری اشیا اتخاذ کنیم یا خیر.در هر کدام از حوزه های متافیزیکی معمولا موضع رئالیسم مشخص است اما آنتی رئالیسم شکل واحدی ندارد و تنها از طریق سلب رئالیسم معرفی می شود. رئالیست در یک حوزه مشخص بر این باور است که دسته خاصی از اشیا مستقل از ذهن و فعالیت های ما برای شناخت آنها وجود دارند. او در حوزه های خاص مثال های از ٰرئالیسم و آنتی رئالیسم می آورد، مثلا در مورد جهان فیزیکی موضع رئالیسم که مدعی است اشیا فیزیکی مستقل از ما وجود دارند را می توان در مقابل «پدیدارگرایی» قرار داد. پدیدار گراها معتقد هستند اجسام فیزیکی در واقع تنها برساخت های منطقی داده های حسی هستند. یا در ریاضیات افلاطونگرایی را به عنوان رئالیسم معرفی می کند. اما آنتی رئالیسم می تواند شکل های مختلفی داشته باشد برای مثال «فرمایسم» می تواند در مقابل آن قرار بگیرد.برای افلاطون گرا اشیا ریاضی مستقل از ما وجود دارند و گزاره هایی که در مورد آن ها داریم نیز به طور مستقل درست یا غلط هستند، اما فرمالیست اشیا ریاضی را واقعی نمی داند بلکه آنها را صرفا رشته ای از نماد ها تلقی می کند که ما طبق قواعد خاصی آنها را دست کاری می کنیم. شهود گرا یا «برساخت گرا»ها این ادعا که گزاره هایی در مورد اشیا ریاضی وجود دارند را رد نمی کند بلکه می گوید آنها عملکرد ذهن هستند و صدق آنها وابسه به توانایی ما برای اثبات آنهاست. هم چنین از مواضع مختلف در مورد واقعیت ذهن،‌ واقعیت اشیا نظری علوم، واقع گرایی در اخلاق و نهایتا به قول خود او پیچیده ترین آنها، در باره واقعیت زمان، گذشته و حال مثال هایی می آورد و آنها را مقابل هم قرار می دهد.
در ادامه بیشتر بخوانید...
  • جاوید جعفری

به مناسبت تولد گودل

شنبه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۹:۰۲ ب.ظ


امروز 28 آپریل مصادف با تولد منطقدان، فیلسوف و ریاضیدان اتریشی، کرت گودل است. آنچه در زیر می‌آید مروری است سطحی بر زندگی و کارهای او.  کرت گودل در 28 آپریل سال 1906 در شهر برنو  (واقع در چک امروزی) متولد شد. پدر او ردولف گودل مسیحی کاتولیک و مادرش پروتستانی بود.
گودل نیمی از عمرش را در اروپای مرکزی و نیمی را در امریکا گذراند. او وقتی تنها 25 سال داشت کار های مشهور خود را در ریاضیات انجام داده بود. در نوجوانی در بیشتر کلاس‌ها نمره بالا می‌گرفت، در هفده سالگی به اکثر موضوعات ریاضی که در دانشگاه تدریس می‌شد واقف بود.  او در سال 1924 وارد دانشگاه وین می‌شود تا به مطالعه فیزیک نظری بپردازد. دغدغه او در باب یقین و دقت او را به سمت ریاضیات و سپس منطق ریاضی سوق داد. در تابستان 1929 رساله دکتری خود را درباره تمامیت منطق محمولات نوشت. در سال‌های بعد وارد دوره ای شدید افسردگی می‌شود بطوری که انگیزه‌های خودکشی در وی دیده می‌شده است. دوره دیگر افسردگی او بعد از قتل استاد و دوستش، موریتس شلیک اتفاق افتاد.
گودل با منطقدانان معاصرش مانند تارسکی و فون نویمان دوست بود و از بین اساتیدش با هانس هان، موریتس شلیک و ردولف کارنپ ارتباط بیشتری داشت.
او در سال 1928 با همسر آینده‌اش ادل آشنا می شود، وی  شش سال از گودل بزرگتر بود، او از خانواده چندان پولداری نبود و همچنین تحصیلات چندانی هم نداشت، اوایل که با هم آشنا شده بودند  در یک کلوب شبانه کار می‌کرد. مادر گودل به شدت از این رابطه ناراضی بود.گودل علیرغم مخالفت خانواده  بقیه عمرش را با او  گذراند.
وی در ابتدا  شروع به مطالعه فیزیک کرد و همراه با آن به فلسفه هم می پرداخت، همراه با هنرییچ گومپرز تاریخ فلسفه اروپایی خواند و با موریتس شلیک فلسفه ریاضی ، و نظریه اعداد را نزد فورتو انگلر آموخت، او سپس از فیزیک به سمت فلسفه و ریاضیات کشیده شد و عضوی از حلقه شلیک شد، یعنی همان حلقه وین. برای مدت کوتاهی گودل شیفته نظریه اعداد شد چون فکر میکرد به اندازه کافی خالص و واضح است و از طرفی از چنان استحکامی برخوردار است که می تواند زمینه خوبی را برای افلاطون گرایی هموار می سازد.
  • جاوید جعفری

دربـاره آنچه که هست

چهارشنبه, ۱ فروردين ۱۳۹۷، ۰۶:۴۵ ق.ظ

ترجمه مقاله on what is thereُ از کواین:
یک چیز عجیب درباره مسئله وجودشناختی سادگی آن است. این مسئله را می توان با سه کلمه بیان کرد"چه چیز هست؟" با این حال می توان با یک کلمه پاسخ داد-"همه چیز"- وهمه این پاسخ را به عنوان پاسخی صحیح خواهند پذیرفت. اما این پاسخ درست مانند این است که گفته باشیم وجود دارد هرچه که وجود دارد. اما همیشه جایی برای اختلاف نظر درمواردی باقی میماند، و چنین است که این مساله طی قرنها زنده باقی مانده. اکنون دو فیلسوف را در نظر بگیرید، من و مکایکس، که در وجودشناسی با هم اختلاف داریم. فرض کنید که مک ایکس می- گوید چیزی هست که من میگویم نیست. مکایکس میتواند به طور کاملا سازگار با دیدگاه خود اختلاف عقیده ما را اینگونه توضیح دهد که من از به رسمیت شناختن موجودات مشخصی امتناع دارم. البته من باید اعتراض کنم که او در فرمولبندی اختلاف نظر ما اشتباه میکند، چرا که من می گویم اصلا چنین موجوداتی وجود ندارند که او ادعا می کند من باید بشناسمشان. اما فهمیدن این که او در فرمولبندیِ اختلاف نظر ما اشتباه می کند بیاهمیت است. چراکه من نیز وجودشناسی او را اشتباه می دانم. وقتی سعی میکنم تا اختلاف نظرمان را فرمولبندی کنم، از سویی بنظر میرسد در مخمصهای گیر کردهام. من نمیتوانم بپذیرم که چیزهایی هستند که مکایکس آنها را تایید میکند و من نه، چون پذیرفتن چنین چیزی در تناقضِ با گفته خودم در ردِ وجود آنهاست. اگر استدلال بالا صحیح باشد معلوم میشود که در هر بحثِ وجود- شناختی، طرفِ نفیکننده از این مسئله که نمیتواند اختلاف نظر خود را با طرف مخالف بیان کند، رنج می برد.  این معمای قدیمی ناموجودِ افلاطونی است، نا موجود باید به یک معنا موجود باشد، در غیر اینصورت، آن چیست که وجود ندارد؟ به این مکتب می توانیم نامِ مستعار ریشِ افلاطون را بدهیم که در طول تاریخ زمخت شده و مدام لبه تیغ اوکام را هم کند کرده. این همان خط فکری است که فیلسوفانی چون مکایکس را به این عقیده کشانده تا وجود را به جاهایی نسبت دهند که در غیر اینصورت میبایست وجود همه چیز را انکار کنند. بدین ترتیب، پگاسوس را در نظر بگیرید، مکایکس میگوید اگر پگاسوس وجود نداشت، وقتی از این کلمه استفاده میکنیم درباره هیچ چیزی حرف نمیزنیم. پس گفتن اینکه پگاسوس نیست هم مهمل خواهد بود. او فکر میکند نشان داده انکارِ وجود پگاسوس نمی- تواند به طور سازگار انجام شود سپس این نتیجه را میگیرد که پگاسوس هست.

  • جاوید جعفری

کنکور ارشد فلسفه - گرایش منطق، معرفی منابع

دوشنبه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۶، ۰۵:۱۹ ب.ظ

تقریبا از اواسط دوره کارشناسی تصمیم گرفتم که برای ارشد فلسفه بخونم، ابتدا قصد داشتم گرایش فلسفه غرب رو انتخاب کنم اما بعد ها  به لطف یکی از اساتید علایقم به منطق و ریاضیات کشیده شد و تصمیم گرفتم گرایش منطق رو انتخاب کنم که چند روز پیش هم نتیجه ی مورد نظرم رو کسب کردم، قصد دارم تو این پست منابعی که خودم ازشون استفاده کردم رو معرفی:

منطق جدید:

  1.  درآمدی بر منطق جدید جدید تالیف ضیاء موحد {نیاز نیست همه فصل ها خوانده شود: فصل های مثل فرا منطق و نظریه مجموعه ها}
  2. مهارت های منطق جدید تالیف ضیاء موحد و زینب برخورداری
  3.    Logic and Philosophy a Modern Introductiom by Tidman and Kahane's
  4. The Logic Book by Merrie Bergmann
  5. Logic: A Very Short Introduction - Graham Priest
دو کتاب اولی که کامل کننده هم هستند جزو ضروریات محسوب میشن  و حتما پیشنهاد میکنم خوانده بشه، کتاب سومی هم برای من بسیار کتابِ خوبی بود، من بیشتر تمرکزم را روی این کتاب گذاشتم، این کتاب ترجمه شده اش هم موجوده ولی من زبان اصلی رو پیشنهاد میکنم ، تمرین های فراوانی داره که میتونید باهاشون مهارت خودتون رو افزایش بدید. کتاب چهارمی رو کامل نخوندم ولی بخشهاییش نکاتی داشت که در دو کتاب اولی ندیدم ، مثلا تحلیل ترکیب عبارات بدون متغییر و عبارات سوردار رو خیلی خوب شرح داده بود یا  بخش سمنتیک قوی تری داشت، تا آنجا که خبر دارم این کتاب ترجمه نشده. علاوه بر اینها کتاب های دیگه ای هم هستن  که بیشتر برای بچه های ریاصی گفته میشه ولی برای فهم بخش های فراقصیه های منطق بهترن، مثلا منطق همیلتون بخش گزاره ها فراقضایاش رو بهتر میگه.

واضحه که برای حل یک سوال منطقی روش های زیادی ممکنه،مثلا استفاده از جدول صدق یا استفاده از  روش درختی (Tableaux)، جدول صدق  بسیار زمان بره، روش درختی هم جوابگوست ولی استنتاج طبیعی رایجتره،  علاوه بر اینها از روش های دیگه که در طول دوره کارشناسی آموخته بودم هم استفاده میکردم، برای مثال گاهی روابط جبر بولی که در درس مدار منطقی و ساختمان گسسته یاد گرفته بودیم واقعا کارساز بود، یا الگوریتم Resolution   از درسِ هوش مصنوعی اثبات های طولانی رو خیلی ساده می کرد. اما کتاب پنجم، این کتاب جزو  اولین کتاب هایی بوده که خوندم و الان چیز  زیادی ازش در خاطرم نیست و مشخصه برای کنکور هیچ ضرورتی نداره، فقط  به کسایی که قصد فلسفه خوندن دارن اما هیچ ایده ای ندارن که منطق چیه این کتاب رو توصیه میکنم، ترجمه این کتاب هم موجوده.
 
منطق قدیم :
1. منطق - محمد رضا مظفر/علی شیروانی  - جلد 1 و 2
من منطق قدیم رو خودم فقط قسمتی ازش رو خوندم چون هر سال تست های کمتری ازش میاد، منطق خوانساری رو هم پیشنهاد میدن ولی من فکر میکنم همین کفایت کنه. همچنین کتاب تیدمن، یعنی کتاب سومی که بالا معرفی شد، فصلِ آخرش درباره منطق سنتیه و میتونه مفید باشه. 

فلسفه غرب:
  1. تاریخ فلسفه راسل
  2. تاریخ فلسفه کاپلستون - جلد های :1-4-5-6-7-8-9
  3. فلاسفه بزرگ، برایان مگی
  4. کلیات فلسفه، پاپکین
پیشنهاد اینه که برای بعضی از فیلسوفا بیشتر وقت بزارین، مثلا برای هیوم و  کانت، راسل، ویتگنشتاین و به سراغ شرح ها و متن های اصلیشون برید. و خلاصه هر چی بدستتون رسید مطالعه کنید

زبان:
  1. www.iep.utm.edu
  2. An Illustrated Brief History of Philosophy by Anthony Kenny
برای زبان من پیشنهادم اینه که بعد از خوندن هر فیلسوف به سایتی که نوشتم برید و مقاله مربوط به اون فیلسوف رو بخونید، در نهایت بعد از خوندن تمام فیلسوفا برید سراغ تاریخ فلسفه فوق العاده انتونی کنی، البته انتونی کنی به غیر از کتاب بالا  یه مجموعه چهار جلدی تاریخ فلسفه هم داره. ولی همین کفایت میکنه پیشنهادم اینه که ای کتاب رو از دست ندید، انتونی کنی با رویکرد تحلیلی به فلسفه غرب نگاه میکنه، مفاهیم رو خیلی خوب دسته بندی و ارائه میده که تو هیچکدوم از تاریخ فلسفه های فارسی نمونه ش رو نخواهید دید.
 
ریاضی:
  1. ریاضیات عمومی، جرج توماس
  2. دو جلد ریاضی عمومی مسعود آقاسی
  3. کتاب تست ریاضیات ارشد- پوران پژوه
برای ریاضیات باید خیلی وقت گذاشت، ابتدا باید مفاهیم رو از کتاب اصلی بخونید و تمریناش رو حل کنید، من از توماس خوندم و راضی بودم(پیشنهاد میکنم اگر باز قصد جدی ریاصی خوندن دارید ویدئو های درس ریاضی عمومی دکتر شهشهانی رو از سایت مکتبخونه، و همچنین ویدئو های ریاضی David Jerison  رو از سایت ocw.mit.edu دانلود کنید و ببینید)
بعد از اینکه مفاهیم رو خوب یاد گرفتین باید برید سراغ تست ها، کتاب اقاسی تست های خیلی خوبی داره، درسنامه های جلد اول رو بخونید و برید سراغ تست هاش، در نهایت کتاب اول که تموم شد برید سراغ جلد دومش که کلا تسته.
کتاب سوم رو معرفی کردم بخاطر اینکه کتاب آقاسی بخش جبر خطی نداره، اما پوران پژوهش  جبر خطی نسبتا خوبی داره. البته بقیه درسنامه هاش هم خوب و مختصر هستن، برای یاد آوری خوبه ک خونده بشه.
 
 
 
  • جاوید جعفری

منطق-احیاگر یا قاتلِ متافیزیک؟

جمعه, ۶ مرداد ۱۳۹۶، ۱۲:۴۶ ب.ظ

یکی از وظایف اصلی منطق جدید متافیزیک زدایی از مسائل فلسفی بوده. اما جالب این است که این منطق به پیچیدگی هایی میرسد که دوباره متافیزیکی را که خودش قاتل آن بود را احیا می کند!


"انتقادات کواین به ترکیب سور ها و منطق موجهات، برای مدتی مانع کار منطقدانان شد. اما سپس با پاسخ های بسیاری از طرف آنها مواجه شد که نهایتا منجر به توسعه و افزایش پیچیدگی های منطق موجهات شد و این امر باعث به وقوع پیوستن کابوس کواین شد؛ یعنی احیای دوباره متافیزیک.

کواین ایرادهای فنی مختلفی به منطق موجهات سوردار وارد کرد ولی منطق دانان نیز پاسخ های فنی به او دادند و مشکلات آن را برطرف ساختند. اما اعتراص بنیادین او این بود که این منطق منجر به ذاتگرایی ارسطویی می شود."{یعنی احیای دوباره متافیزیک ارسطویی}


از کتاب:

A Brief History of Analytic Philosophy by Stephen P. Shwartz

  • جاوید جعفری

مانیفست پوزیتیوسم منطقی

پنجشنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۶، ۰۲:۲۵ ب.ظ

7 اصلی که پوزیتیویسم منطقی برآن بنا شده، این اصلها بیشتر توسط ایر و کارنپ فورموله شده است. هر چند بعد ها مورد بازبینی و نقد فراوان قرار گرفت.

اصل اول:

طرد متافیزیک، اخلاق و زیبایی شناسی و الهیات بوسیله اصل تحقیق پذیری و معنا داری.

اصل دوم:

سرگشتگی متافیزیکی از گرامر سطحی زبان نشئات میگیرد-علاج آن تحلیل منطقی ست

اصل سوم:

ریاضیات و منطق شامل چیزی نیست مگر توتولوژی ها. آنها حقایق صوری هستند که هیچ محتوای ارجاعی ندارند.

 اصل چهارم:

هر گزاره که ضروری است پیشا تجربی و توتولوژی ست. تمام گزاره ها که ممکن هستند پسا تجربی هستند تالیفی اند. تحلیلی درست= توتولوژی=پیشا تجربی=ضروری. تالیفی=پسا تجربی=ممکن. هیچ گزاره تالیفی و پیشا تجربی وجود ندارد.

اصل پنجم:

تمام علوم شامل یک سیستم یکپارچه با یک مجموعه از قوانین طبیعی و فکت هاست. روش دیگر یا سیستمی دیگری در روانشاسی و علوم  اجتماعی وجود ندارد.

اصل ششم:

تا جایی که ممکن است ساخت های منطقی باید جایگزین موجودات ارجاعی(inferred entities)  شوند

اصل هفتم :

اظهارات اخلاقی محتوای شناختی ندارد، چیزی نیستند جز بیان احساسات و هیجانات گوینده

 

برگرفته از کتاب A Brief History of Analytic Philosophy -Stephen P. Shwartz 

  • جاوید جعفری

منطق چیست؟ (نگاهی تاریخی به ظهور و افول منطق)

دوشنبه, ۹ اسفند ۱۳۹۵، ۱۱:۱۵ ب.ظ

تاریخ منطق برای کسانی که مایل به درست فکر کردن، یا حداقل معقولانه فکرکردن هستند باید جالب توجه باشد. در این نوشته دو رویکرد مختلف به پژوهش­های عقلی یا شناخت انسانی به طور کلی را شرح خواهیم داد. تأمل در تاریخ منطق مارا به تأمل در این پرسش می کشاند که منظور از درست فکر کردن، یا یک عامل شناختی معقول بودن چیست. آیا این امر مستلزم بحث و جدل با دیگری است؟ یا فکر کردن{به تنهایی} برای خودمان؟ آیا این نوع تفکر مستلزم محاسبات است؟

در نقد عقل محض، ایمانوئل کانت بیان می­کند که از زمان ارسطو تابحال هیچ پیشرفتی در منطق صورت نگرفته است. سپس نتیجه می­گیرد که منطقِ زمان به نقطه کمال خود رسیده است وکاری در این زمینه صورت نخواهد گرفت. دو هزار سال بعد، درقرن نوزدهم و بیستم پیشرفت عجیبی در این زمینه رخ داد. با ریاضی­وار ساختن منطق توسط متفکرانی چون جرج بول، گوتلب فرگه، برتراند راسل، آلفرد تارسکی و کرت گودل معلوم شد که کانت در اشتباه بود. البته در این گفته­اش که هیچ پیشرفتی از ارسطو تا آن زمان{زمان کانت} در منطق رخ نداده نیز اشتباه می­کرد. براساس کتاب تاریخ منطق صوری(1961)، نوشته منطق دان برجسته جی .ام باخنسکی. دوره های طلایی منطق شامل  یونان باستان، قرون وسطی و دوره مدرسی، و دوره ریاضیاتی آن، یعنی قرن نوزده و بیستم بوده است.

چرا کانت دوره مدرسی را نادیده می­گرفت؟  وبه طور کلی چه چیزی ‘افول’ منطق بعد از دوره مدرسی را توضیح می­دهد؟ هر چند در عصرجدید منطق به عنوان بخش مهمی از برنامه درسی باقی ماند ولی کار چندان بنیادینی صورت نگرفته بود که بتوان در مورد آن صحبت کرد( به جز یک استثنا مهم، پیشرفت هایی که در قرن هفدفهم توسط گاتفرید ویلیام لایبنیتز صورت گرفته بود) در واقع بیشتر دستآوردهای دوره مدرسی گم شدند و قسمت عمده آموزش منطق در این دوره (دوره که کانت به آن اشاره میکرد)نیزابتدایی بود. برای اینکه مطمئن شویم افول منطق مدرسی یک دفعه و در یک ناحیه خاص (اسپانیا) رخ نداد باید به این نکته توجه کنیم که کارهای مبتکرانه در سنت مدرسی حتی تا قرن شانزدهم نیز ادامه یافته بود. با این وجود، توجه به منطق مدرسی در پایان قرون وسطی کم و کمتر می­شد، بجز اندکی برای اهداف آموزشی خاص در دانشگاه ها (اما باز نیز،یک نسخه ضعیف شده).

  • جاوید جعفری

عرفان فیثاغورثی

يكشنبه, ۵ دی ۱۳۹۵، ۰۴:۲۴ ق.ظ

من وقتی حالم بد میشه، یا از آدم ها و رفتارشون خسته میشم میرم شعر میخونم، یا خودم رو با کد ها سرگرم میکنم. در واقع به این دوتا پناه میبرم. اولی، یعنی شعر با قوه تخیل میتونه به زندگی رنگ بپاشه و اونرو از اونطور که هست زیبا تر نشون بده، همینطور انسان رو. اما دومی، یعنی فرار کردن از دنیای کثیف ادم ها و پناه بردن به عالم ساختار های منطقی چیزی جالبتر در خودش داره، البته فقط کد نویسی نیست، هر نوع فعالیتی که مارو به یه سطح بالاتر، یعنی تفکر انتزاعی، دنیای کلیت ها و ضرورت ها سوق بده. #راسل زمانی میگفت که در دوران جوانی نوعی گرایش عرفانی نسبت به ریاضیات داشتم، درابتدای جنگ جهانی که یک فاجعه انسانی به حساب می اومد و چیزی جز ملال و دلزدگی دربرنداشت سعی میکردم با عزلت گزینی و تفکر و تامل در مسائل منطقی، از دنیای پر درد و رنج ساخته انسان فاصله بگیرم. یا یه جای دیگه از ادیپ یوکسل میخوندم که میگفت در مدتی که بخاطر فعالیت های سیاسی تو زندان بودم برای تحمل فشار شدید روحی، روی دیوار زندان خودم را مشغول حل مسائل هندسه اقلیدسی میکردم، درگیر شدن با ساختار منطقی و روابط ضروری بین ساختار های انتزاعی شگفت انگیزاند. آنقدر شگفت انگیز که بتونی دردت را فراموش کنی. اشیا منطقی، مثل اعداد، نماد ها و ساختار ها هیچ بار عاطفی در بر ندارند که منو برنجانند و آزار بدن،آزادند و جاودان، آزاد از همه کثافت های انسانی...از راسل پرسیدند که اصولا از چه چیزی خوشت میاد؟ گفته بود از ریاضیات و دریا و الهیات و علم نساب، دوتای اولی بخاطر اینکه غیر انسانی اند، دوتای دومی چون که بی معنی اند(!) اما ارتباط این دوتا یعنی شعر و تفکر انتزاعی-منطقی، در طول تاریخ چندان جالب نبوده، از همان یونان باستان میبینیم که #افلاطون شعرا را ادم حساب نمی کنه. #کارنپ و پوزیتیوست های منطقی، فیلسوفایی که نمی پسندیدند رو "شاعر" خطاب میکردند.

  • جاوید جعفری

باوردینی -ویتگنشتاین

سه شنبه, ۲ آذر ۱۳۹۵، ۰۵:۱۳ ب.ظ

کسانی که او {ویتگنشتاین} غیر منطقی شان میداند آنانند که، در مقام دفاع از دین یا حمله به آن، این فرض «مضحک» را دارند که باور های دینی را میتوانیم نفی یا اثبات کنیم، از این راه که آنها را چنان تلقی کنیم که گویی فرضیه های علمی اند.
به گفته ویتگنشتاین آنچه در علوم تجربی یا تاریخ شواهد تشکیک ناپذیر محسوب  می شوند در دین کافی نیست. کافی برای چه ؟ پاسخ او تصورش را از حقیقت باور دینی نشان می دهد: «... تشکیک ناپذیری کافی نیست برای اینکه مرا به تغییر کل زندگی ام وادارد».

___از کتاب : لودویگ ویتگنشتان نوشته ویلیام دانالد هادسون

  • جاوید جعفری

سخنان آزادی بخش مسیح

دوشنبه, ۲۴ آبان ۱۳۹۵، ۱۱:۲۰ ب.ظ
«عیسی نمیخواهد کسی را متقاعد کند یا به دیگر سخن او را تسخیر نماید.تنها میگوید و هر کسی را در رد  یا  پذیرش آن آزاد می نهد. اما بعد ها نهاد مذهب چنین کاری نکرد، بلکه کوشید تا حرف خود را تحمیل کند و همواره از آن با اهداف قدرت استفاده نمود. آیا میخواهید نمونه ای از سخنان آزادی بخش عیسی را ذکر کنیم؟از نو به گفتگویش با سامارتین در نزدیکی چاه اشاره مینماییم، عیسی در لحظه ای به او گفت«زمان آن رسیده است که انسان خدا را پرستش کند، نه در معبد اورشلیم یا کوه ها، بلکه در روح و بطور حقیقی»...وانگهی، زمانی که میگوید که بزرگترین عشق آن است که انسان جان خود را برای دوستانش فدا کند، نیز کسی را به انجام این فداکاری مجبور نمی کند. آری، حقیقت از آزادی جدایی ناپذیر است.»

این سطور از کتاب سقراط و مسیح من رو به یاد حرف های شبستری انداخت:

«انسان متدین یک  مشکل دارد که چون با نهاد  موسسات گوناگون اجتماعی زندگی میکند خدا پرستی او نیز در زندگی اجتماعی تبدیل به نهاد میشود، موسسات و رئیس هاییی پیدا میکند، رسم و رسوم ادابی پیدا میکند. و این خطر بجود می اید که ازادی انسان نفی میشود و ایمان انسان نفی میشد
نهاد ها چه کلیسا باد چه مسجد چه اداب و رسوم متولیان دین و الهیات همه باعث حجاب هایی بر چهره الوهیت می وشد.»
  • جاوید جعفری

ذهن، مغز، علم-جان سرل

سه شنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۵، ۰۸:۵۸ ب.ظ

الان کتاب "ذهن،مغز، علم" جان سرل رو خوندم. کتاب خوبی بود. 

تو فصل اولش مساله ذهن-بدن رو مطرح میکنه و این سوال رو میپرسه که آیا ذهن چیزی غیر از فعالیت های نورونی هست؟ به نظر میرسه پدیده های ذهنی مثل ترس و شادی و درد و.. خاصیت هایی دارند بکلی متفاوت با چیزهایی بیولوژیکی یا فیزیکی که میشناسیم. مثلا اجسام فیزیکی امتداد دارند و شکل.اما این حرف رو در مورد پدیده های ذهنی مثل ترس نمیتونیم بزنیم. راه حلی که سرل ارائه میده این هست که کل ویژگی هایی داره که جز فاقد اون هست. مثالی که سرل میزنه مایع و جامد بودن مواد هست که ما وقتی این ها رو میفهمیم که مولکول ها رو  در یک سطح بالاتر مطالعه کنیم نه تک تک اونهارو.

 پس میشه گفت همین فعالیت های بیولوژیک اگر به عنوان یک کل منسجم در نظر بگیریم ویژگی داره به نام آگاهی. 

اما چیزی که من درست نفهمیدم ادعایی بود که سرل در فصل دوم کتابش در رد هوش مصنوعی کرده بود. اگر ادعای اون در مورد ذهن در فصل اول رو بپذیریم در واقع این رو پذیرفتیم که پدیدهای فیزیکی میتونند طوری کنار هم واقع بشند و چیزی به نام اگاهی رو پدید بیارن. البته به مثابه کل، پس همین پدیده های فیزیکی شرط لازم و کافی برای بوجود اومدن آگاهی رو دارند. و نیازی به مداخله چیزی ماوراطبیعی نیست. بنابر این حالا که شرایط فیزیکی خاص برای پدید آوردن آگاهی کافی هستند آیا اصولا ما میتونیم این شرایط رو بجود بیاریم؟ آیا کامپیوتر های رقمی میتونند فکر کنند؟ به نظر میرسه پاسخ بله باشه ولی سرل میگه نه. سرل میگه کامپیوتر های رقمی فقط از یک سری قواعد نحوی و صوری تبیعیت میکنند همین و بس. ما برای آگاهی نیاز به چیزی فراتر داریم. نیاز به معنی شناسی! مثال جالبی میزنه میگه فرض کنید شما در یک اتاق بسته هستید  با کلی حروف چینی و هیچ چیز اززبان چینی نمی فهمید. ولی طبق یک راهنما میتونید حروف رو کنار هم بچینید. شما راهنما رو مطالعه میکنید و حروف رو کنار هم میچینید و جملات با معنی درست میکنید. از دید یک چینی که بیرون نشسته شما یک کار معنی دار میکنید و انگار زبان چینی رو بلدید. ولی تمام کاری ک شما میکنید اینه که طبق راهنما پیش میرید و از قواعد اون پیروی میکنید. در حالی که هیچ نمیدونید چیکار دارید میکنید! 

کامپیوتر های رقمی هم درست همینطور کار میکنند. یعنی فقط از یک قانون نحوی پیروی میکنند و عاری از هر گونه معناشناسی اند. اینکه شما چقد سریع طبق راهنما حروف روبچینید باعث نمیشه که شما زبان چینی رو بفهمید! پس اصولا هرچقدر قدرت محاسبات رو هم بالا ببریم و الگوریتم های خاصی ارائه بدیم  باز نمیتونیم بگیم به چیزی به نام آگاهی دست یافتیم.

  • جاوید جعفری

فلسفه قاره ای

پنجشنبه, ۱ مهر ۱۳۹۵، ۱۱:۱۵ ب.ظ

...بلکه مساله این است که هر دو گرایش فلسفی (تحلیلی و قاره ای) را بیان تلفیقی یک حقیقت بزرگتر بدانیم-یعنی این حقیقت که انسانها هم دغدغه ی شناخت دارند و هم دغدغه ی حکمت...فلسفه هم نیازمند ویرانگری نقادانه و منطقی است هم نیازمند بازسازی هرمنوتیکی صبورانه. یعنی فلسفه تحلیلی و فلسفه قاره ای دو نیمه ی یک کل فرهنگی بزرگتر هستند, و به حقیقت امور فلسفی نمی توان با صحه گذاشتن بر یک نیمه و رد و انکار نیمه دیگر رسید.بلکه این کار, به تعبیر میل "با افزودن نگاه دیگری به نگاه خود" میسر است.


از کتاب فلسفه قاره ای - سایمون کریچلی

  • جاوید جعفری

ادموند هوسرل جز معدود فیلسوفایی هست که از سنت قاره ای به منطق و ریاضیات پرداخته.



نویسنده: دن زهاوی

ترجمه: خودم

کتاب پژوهش های منطقی هوسرل از دو قسمت عمده تشکیل شده، قسمت اول به را به نقد روانشناسی گرایی[1] پرداخته و قسمت دوم را به تحلیل نظریه قصدیت[2] اختصاص داده است. هوسرل در مقدمه این کتاب هدف اصلی خود را مختصرن توضیح میدهد که میخواهد یک بنیاد نو برای منطق محض و معرفت شناسی پی­ریزی کند. او توجه خاصی به بنیاد منطق و شرایط لازم برای امکان معرفت علمی دارد. البته مفهوم معرفت شناسی نزد هوسرل با آنچه امروز مورد استعمال قرار می گیرد متفاوت است، بنا به رای هوسرل سوال عمده ای که معرفت­شناسی با آن مواجه است این است که اصولا چطور معرفت ممکن است. وظیفه ما این نیست که بفهمیم آیا (وچگونه) آگاهی می تواند معرفت مستقل­ از ­ذهن[3] ]عینی[ حاصل کند یا نه. هوسرل می گوید این نوع سوالات مانند اینکه آیا واقعیتی خارج از ما وجود دارد یا نه مربوط به متافزیک است و جایی در معرفت­شناسی ندارد. به طور کلی هوسرل نمی خواهد خود را به یک متافیزیک خاص متعهد بداند، رئالیسم باشد یا ایدالیسم. در عوض خود را مشغول سوال های صوری با رنگ و بوی کانتی می کند، مخصوصا سوالاتی که متوجه شرایط امکان معرفت است.

 

 

  • جاوید جعفری

عالم ریاضیات-نگاهی ارسطویی به فلسفه ریاضی

چهارشنبه, ۴ فروردين ۱۳۹۵، ۰۸:۳۷ ب.ظ
این مقاله از جیمز فرانکلین ، یکی از مدافعان دیدگاه ارسطویی به ریاضیات هست. که چند وقت پیش خوندم و ترجمه کردم، البته ترجمه کم و کاستی زیادی داره و خوانندگان ببخشند.
لینک اصلی مقاله :
https://aeon.co/essays/aristotle-was-right-about-mathematics-after-all

  
ریاضیات در مورد چه چیزی حرف می­زند؟ ما می­دانیم که زیست شناسی در مورد موجودات زنده، یا دقیق­تر بگوییم، بخش­های زنده­ی موجودات زنده بحث می­کند، حرکت گربه­ای که از پنجره می­پرد موضوع علم فیزیک است، اما فیزیولوژی گربه مربوط به زیست شناسی است. اقیانوس شناسی در مورد اقیانوس­ها بحث می­کند و جامعه شناسی در مورد رفتار انسان­ها به صورت جمعی و از این گونه موارد. وقتی تمام علوم و موضوعاتشان را مشخص کردیم، آیا جنبه­ای از واقعیت برای قرار گرفتن موضوع ریاضیات باقی می­ماند؟ این یک سوال اساسی در فلسفه ریاضی است.
 
  
  • جاوید جعفری