اتمیسم منطقی [2]
دوشنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۳۸ ق.ظ
بخش دوم :
- توابع گزاره ای(Propositional Functions) ، یا توابع قضیه ای: ایکس انسان است.
- تمام معادلات ریاضی به نوعی یک تابع گزاره ای هستند.
- ضروری ، ممکن و ممتنع، ویژگی های قضیه نیستند، بلکه ویژگی های توابع گزاره ای ان.
- ضروری آن است که در تابغ گزاره ای به ازای هر مقدار متغیر گزاره صادق باشد.
- ممکن ان است که حد اقل مقداری برای صدق گزاره وجود دارد
- و ممتنع آن است که هیچ مقداری برای صدق گزاره وجود ندارد.
- جمله سقراط فانی است، یک تابع قضیه ای است، چون فانی بودن یعنی مردن در یک زمان خاص، یعنی t یک زمان است و سقراط در t می میرد.
- یک تابع گزاره ای ممکن را در نظر بگیرید، متغیری برای آن متصور است که به ازای آن گزاره صادق است. دست کم یک x وجود دارد که قضیه به ازای ان صادق است. مفهوم وجود از اینجا بر می خیزد.
- وجود یک محمول برای تابع گزاره ای ست.
- ما مفهوم وجود را از مفهوم گاهی-که با مفهوم ممکن است- معادل است بدست می آوریم. این که اسب شاخدار وجود دارد یعنی : x یک اسب شاخدار است، ممکن است.
- قضایای وجودی در باره فرد بالفعل چیزی نمی گوید، بلکه فقط از مجموعه یا تابع سخن می گوید.
- مادامی که به زبان عرفی متوسل می شوید، نخواهید از تعصب تحمیل شده از زبان رهایی جویید.
- همانطور که امور واقع مربوط به قضایای اتمی وجود دارند. امور واقع مربوط به قضایای کلی و همینطور قضایای وجودی، وجود دارند.
- هرگز نمی توان فقط از طریق استقرا از قضایای جزئی به قضیه ای کلی دست یافت.باید میان مقدمات خود دست کم یک امر کلی داشته باشید.
- شالوده هر امر کلی تجربی یک امر کلی غیر تجربی ست.
- در هر پژوهش تجربی فرضی وجود دارد که به این ختم می شود که هر آنچه نمی بینم وجود ندارد.
- شما نمی توانید به نحو تجربی احساس کنید که هر آنچه ادراک نمی کنید وجود ندارد، زیرا برهان تجربی بر ادراک حسی استوار است و با فرضیه نمی توان آن را اثبات کرد. بنا بر این هر قضیه اینچنینی اگر پذیرفته شود، باید بر مبنای بداهت خودش پذیرفته شود.
- وجود امور واقع ملکولی مشکوک است، ولی امور واقع کلی موجود اند. امور کلی باید در لیست امور واقع جهان قرار گیرند. توابع گزاره ای برای بررسی این نوع امور کلی به کمک ما می آیند
- راسل می گوید من نمی توانم بگویم تحلیل درست امور واقع کلی را می دانم، این مساله بسیار دشوار است.
- از طرفی نپذیرفتن امور واقع مولکولی باعث دشواری های در پذیرش امور کلی می شود، مثلا :
- x ی وجود دارد، اگر x انسان باشد آنگاه فانی است
- در اینجا از "آنگاه" استفاده شده است که خود دلالت بر قضایای مولکولی دارد، پس چطور می توان این قضیه کلی را پذیرفت بدون اینکه ساختار داخل آن که یک قضیه مولکولی است را نپذیرفت ؟